نویسنده: عباس رمضانی



 
از آن زمانی که میرزا کوچک خان با همکاری بعضی از دوستان و همکاران خود، اقدام به تشکیل نهضت جنگل نمود تا موقعی که در میان برف و سرمای گردنه ی بین طالش و خلخال جان به جان آفرین تسلیم نمود و نهضت جنگل متلاشی گردید و هر یک از یاران و بنیان گذاران نهضت سرنوشت مختلفی پیدا کردند، هفت سال طول کشید. دوران سراسر مبارزه، حرکت، مقاومت و ایستادگی در برابر بیگانگان و دشمنان داخلی و خارجی و حلقه به گوش استعمار، قریب یک دهه اکثر جوامع را به شگفتی واداشت و تجربه های زیادی را برای آیندگان به یادگار گذاشت، تجربه هایی که با مطالعه ی آن ها کینه ی استعمارگران نسبت به مردم و مملکت ایران آشکار می شود.
دشمنان ایران در طول تاریخ، هر جا که سخن از اتحاد مردم و دولت بوده، و یا هر زمانی که آزاده ای با مشاهده ی انحراف حاکمان دست به قیام زده است و آن ها منافع خود را با خطر مواجه دیده اند، سیاست زیرکانه ی «تفرقه بینداز و حکومت کن» را پیشه و سرلوحه ی فعالیت ها و اندیشه های خود قرارداده اند و با بها دادن به این سیاست به نتایج خوبی رسیده اند. در نهضت جنگل هم علی رغم پستی و بلندی های زیاد، چه دشمنان داخلی و چه خارجی نهضت با ایجاد تفرقه در صفوف سران جنگل، تضعیف تدریجی آنها را سبب شدند و سرانجام موفق به نابودی و سقوط نهضت گردیدند.
اگر چه قبل از شهادت میرزا کوچک خان، بعضی از سران جنگل در اثر توجه به سیاست های منحرف دشمنان، راه خود را با میرزا جدا کرده بودند، ولی برای آشنایی بیشتر، سرنوشت بعضی از آن ها چه قبل و چه بعد از شهادت رهبر نهضت ذکر خواهد شد.

1- احسان الله خان

وی یکی از افرادی است که برای نهضت جنگل زحمت زیادی کشید، ولی بعد از گذشت مدت کوتاهی از زمان شروع فعالیت نهضت با میرزا کوچک خان اختلاف پیدا کرد و از افراد تندرویی بود که تمایل بیش تری به انقلابیون روسیه داشت. او که مقام دوم را در نهضت داشت، در برهه ای از تاریخ آن کاملاً بر ضد میرزا وارد عمل شد و با حمایت روس ها و نیروهایی دولت ایران برای نابودی شخص اول نهضت تلاش کرد. او مدتی با همکاری خالو قربان، قوای دولتی را در رشت شکست داد و کنترل شهر را با نیروهای خالو قربان بر عهده گرفت. در سال 1299 هـ ش برای صلح با میرزا، با وی مکاتبه کرد و زمینه ی دیدار آن دو فراهم شد و بین آنان صلح برقرار گردید. پس از چندی با همکاری ساعدالدوله، به فکر حمله به تهران افتاد، ولی برخلاف انتظار او و گفته های ساعدالدوله، احسان الله خان در حوای «پل زغال» از نیروهای ساعد شکست خورد و فرار کرد، ولی تسلیم قوای دولتی نشد و به همراه عده ای دیگر با یک کشتی به باکو رفت. در روسیه تا حدی نیازهای او تأمین می شد. وی بعد از مدتی در گذشت.

2- خالو قربان

این شخص از جمله افرادی است که برای نهضت جنگل تلاش های زیادی کرد، ولی به صورت تدریجی روابط او با میرزا به سردی گرایید و سرانجام تسلیم قوای دولتی شد. رضاخان به او درجه ی سرهنگی داد. خالو قربان از نظر درجه و اعتبار بعد از میرزا و احسان الله خان قرار داشت. او در کودتای 1299، موافق کار رضاخان بود و وقتی احسان الله خان مخالفت خود را برای تسلیم شدن به کلنل سالار نظام (1) که از سوی رضاخان برای مذاکره با سران جنگل به انزلی آمده بود، اعلام نمود، خالو قربان تمایل به تسلیم داشت. او برای رضاخان سه تقاضا داشت که عبارت بودند از: (2)
الف: رضاخان در پشت قرآنی که خودش به خالو قربان هدیه داده، بنویسد و سوگند یاد کند که در حق او و دوستانش که نسبت به وی وفاداری کرده اند، خیانت نکنند.
ب: حقوق مجاهدین کُرد پرداخت گردد.
ج: مجاهدان کرد به صورت تدریجی از انزلی وارد رشت شوند.
رضاخان با پیشنهادهای فوق موافقت کرد. بعدها بین خالو قربان و خالو کریم اختلافات شدیدی بروز کرد و علت آن، این بود که خالو قربان درجه ی سرهنگی داشت و خالو کریم زیر دست او کار می کرد. وقتی بین کردهای سمیتقو و نیروهای سالار مظفر جنگ شروع شد، خالو کریم از پشت به سنگر خالو قربان حمله کرد و او را کشت و خود خالو کریم و برادرش خالو مراد بزرگ هم به جرم قتل خالو قربان تیرباران شدند. خالو قربان همان کسی است که سر میرزا کوچک خان را برای گرفتن هدیه به تهران برد.

3- حاجی محمد جعفر کنگاوری

این شخص از تسلیم شدن به کلنل سالار نظام که از سوی سردار سپه و به منظور مذاکره با جنگلی ها به انزلی آمده بود، خودداری نمود و به همراه احسان الله خان با یک کشتی به روسیه رفت و بعد از مدتی در گذشت.

4- سید جلال چمنی

این شخص از همان ابتدای کار مخالفت خود را با ایده های نضهت جنگل اعلام نمود. سید جلال چمنی، جنگلی ها را رها کرد و به نیروهای دولتی پیوست، ولی دیری نگذشت که مخالفت خود را با نیروهای دولتی اعلام داشت و با ایجاد ناآرامی و حمله های غافل گیرانه، برای نیروهای دولتی مزاحمت هایی به وجود آورد. سید جلال به طالش رفت و مورد توجه امیر آن جا قرار گرفت و لی سرانجام او را به حمام دعوت کردند و ضمن محاصره ی حمام، سید و همراهانش را دستگیر و در رشت اعدام کردند، معروف است که وقتی او را اعدام می کردند، فریاد می زد: «زنده باد سید جلال» (3)

5- حیدرخان عمواوغلی

حسن الیانی معروف به معین الرعایا، حیدرخان را به ایل «آلیان» (4) فرستاد و افراد ایل وقتی از نابودی نهضت جنگل اطلاع حاصل نمودند، حیدرخان عمواوغلی را به بهانه های مختلف خفه کردند و بدنش را در قریه ی مسجد پیش که محل سکونت ایل بود به خاک سپردند. طایفه ی آلیان یکی از طوایفی بوده که در کوه های ماسوله زندگی می کرده اند و از اعقاب شخصی به نام حاجی حسن هستند. (5)

6- حاجی احمد کسمایی

رابطه ی میرزا کوچک خان جنگلی و حاجی احمد کسمایی در فصل دوم کتاب مطرح شد و مشخص گردید که وی پس از رها کردن رهبر نهضت جنگل و جدا شدن از او، به وثوق الدوله پناه برد و تسلیم وی گردید.

7- دکتر حشمت

دکتر ابراهیم حشمت الاطباء فرزند میرزا عباسقلی حکیم باشی طالقانی، پزشک معروفی بود که در شکل گیری نهضت جنگل نقش مؤثری داشت و مورد احترام میرزا کوچک خان و دیگران بود. او با فریب نیروهای دولتی و وعده های پوچ و بی اساس آن ها، نظیر سفر به خارج از کشور و در امان ماندن از هرگونه خسارت و گزند جانی و مالی تسلیم آنان شد و نصیحت های دوستانه و خالصانه ی میرزا را نپذیرفت و سرانجام به دستور یکی از افسران نظامی به نام «سرهنگ قریب» مورد محاکمه ی نظامی بی اساس قرار گرفت و به اعدام محکوم شد و حکم صادره در یازدهم ماه شعبان سال 1337 هـ ق به مرحله ی اجرا در آمد (6) و جسدش را در قبرستان «چله خانه» به خاک سپردند. نیروهای تحت امر نیز به کاشان و کلات تبعید شدند. (7)

پی نوشت ها :

1- یکی از افسرانی که در کودتای 1299 و فتح تهران حضور داشت.
2- سردار جنگل، ابراهیم فخرایی، ص 402.
3- همان، ص 419.
4- همان، ص 421.
5- ولایات دارالمرز ایران (گیلان)، هـ ل. رابینو، ترجمه ی جعفر خمامی زاده، ص 218.
6- در قرق کارگذاری رشت اجرا شد.
7- همان، ص 181.

منبع: رمضانی، عباس؛ (1382)، میرزا کوچک خان جنگلی، تهران: ترفند، چاپ سوم 1385.